کد مطلب:28520 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:102

سخن امام به هنگام گشتن در اطراف کشته ها












2263.الإرشاد: از سخنان علی علیه السلام به هنگام گشتن در اطراف كشته های جنگ جمل است: «این، قریش است كه مرا خوار ساخت و من خود را نجات دادم. به سوی شما تاختم و شما را از آسیب شمشیرها برحذر داشتم و شما جوان بودید و بر آنچه می دیدید، آگاه نبودید؛ ولی این است پایان كار و مرگ زشت. به خدا پناه می برم از مرگ بد!».

آن گاه بر [ جنازه] مَعبد بن مقداد گذشت و فرمود: «خداوند، پدر این مرد را رحمت كند! اگر او زنده بود، عقیده اش بهتر از عقیده این بود».

عمّار بن یاسر گفت: سپاسْ خدا را كه او را هلاك ساخت و خوار گردانید. به خدا سوگند، ای امیرمؤمنان! آنان كه از حقْ كناره گیرند، برای ما تفاوتی ندارند؛ خواه فرزند باشد یا پدر.

امیرمؤمنان فرمود: «خداوند، تو را رحمت كند و از حقیقت، بهره نیكو دهد!».

سپس بر [ جنازه] عبد اللَّه بن ربیعة بن دُرّاج كه در شمار كشته ها بود، گذر كرد و فرمود: «این بدبخت را چه چیزی از خانه بیرون كشانید؟ آیا دین، او را بیرون آورد یا یاری كردن عثمان؟ به خدا سوگند كه عثمان درباره او و پدرش نظر خوشی نداشت».

سپس بر [ جنازه] مَعبد بن زُهیر بن ابی اُمیّه گذشت و فرمود: «اگر آشوب و فتنه در نوك ثریّا بود، این جوانْ بدان دست می یافت؛ [ ولی] به خدا سوگند، در فتنه ها جُربزه ای نداشت و كسی كه او را [ در جنگ ]دیده بود، به من خبر داد كه از ترس شمشیر، شیون می كرد».

آن گاه بر [ جنازه] مسلم بن قَرظَه گذر كرد و فرمود: «خوشی، او را [ برای جنگ، ] بیرون كشید.وی از من خواست كه با عثمان درباره داراییِ مورد ادّعایش در مكّه صحبت كنم. عثمان، آن [ دارایی] را به وی بخشید.پس [ به من] گفت: اگر سفارش تو نبود، آن را به من نمی دادند.وی- تا آن جا كه من می دانم- در خاندانش فردِ بدی بود و با این همه، این شومْ عاقبت، برای یاری عثمان آمد».

سپس بر [ جنازه] عبد اللَّه بن حمید بن زهیر، گذر كرد و فرمود: «این هم از كسانی است كه در جنگ با ما شتاب كرد. گمان می كرد با این كار، خدا را می جوید. برای من نامه هایی نوشت و از عثمان، بد می گفت. عثمان به وی چیزی بخشید و از آن پس از او خشنود گردید».

و بر [ جنازه] عبد اللَّه بن حَكیم بن حِزام، گذر كرد و گفت: این شخص با پدرش درباره قیام، مخالفت كرد.پدر او، گرچه ما را یاری نكرد، ولی بیعت ما را نیكو داشت؛ چرا كه به هنگام شك و تردید در جنگ، خودداری كرد و در خانه نشست و من امروز، كسانی را كه از ما و از دشمن ما دست كشیدند، سرزنش نمی كنم؛ لیكن سرزنش، شایسته كسانی است كه با ما كارزار كردند».

سپس بر [ جنازه] عبد اللَّه بن مُغَیرة بن اَخنس، گذر كرد و فرمود: «پدرِ این، در روزی كه عثمان در خانه كشته شد، به قتل رسید.وی به جهت كشته شدن پدرش خشمگینْ قیام كرد؛ ولی او جوانی كم سال بود كه قتلش مقدّر شد».

سپس بر [ جنازه] عبد اللَّه بن ابی عثمان بن اخنس بن شریق، گذر كرد و گفت: «وقتی لشكریانْ شمشیرها را برداشته بودند، او را می نگریستم كه از صف لشكر فرار می كرد. بر او بانگ زدم كه دست [ از جنگ ]بردارد؛ ولی نشنید تا لشكریانْ وی را كُشتند و این [ فتنه]، چیزی بود كه بر جوانان قریش، پنهان ماند. جوانان ناپخته كه دانش جنگ نداشتند، فریب خوردند و لغزیدند. وقتی ایستادند، ضربه خوردند و كشته شدند».

سپس قدری قدم زد و بر [ جنازه] كعب بن سور،[1] گذر كرد و فرمود: «این، كسی است كه علیه ما قیام كرد و قرآن بر گردن داشت و گمان می كرد مادرش (عایشه) را یاری می كند. مردم را به آنچه در قرآن است، فرا می خواند؛ ولی از آنچه در آن، است، آگاهی نداشت. سپس درصدد پیروزی بود؛ ولی هر جبّار سركشی ناامید می گردد.[2] بدانید كه او از خدا خواست كه خدا مرا بكشد؛ ولی خداوند، او را كُشت. كعب را بنشانید».

او را نشاندند. امیرمؤمنان فرمود: «ای كعب!من آنچه را خداوندم به من وعده داده بود، یافتم.آیا تو هم حقیقت آنچه را خداوندت به تو وعده كرده بود، یافتی؟».

سپس فرمود: «كعب را به پهلو بخوابانید».

و بر [ جنازه] طلحة بن عبید اللَّه، گذر كرد و فرمود: «این، آن كسی بود كه بیعت مرا شكست و در میان امّت، آشوب به پا كرد و علیه من فراخواند. كسی كه [ مردم را] به كشتن من و خاندانم فرا می خوانْد. طلحه را بنشانید».

او را نشاندند. امیرمؤمنان فرمود: «ای طلحة بن عبیداللَّه! من آنچه را خداوند به حق به من وعده كرده بود، یافتم.آیا تو هم آنچه را خداوند به حق به تو وعده داده بود، یافتی؟».

پس فرمود: «طلحه را به پهلو بخوابانید» و رفت.

یكی از كسانی كه با او بود، گفت: ای امیرمؤمنان! آیا با كعب و طلحه، پس از كشته شدن، سخن می گویی؟!

فرمود: «آری.به خدا سوگند، آنان سخن مرا شنیدند، چنان كه فروافتادگان در چاه در جنگ بدر، سخن پیامبر خدا را شنیدند».[3].









    1. كعب بن سور از تیره بنی لَقیط، در جنگ جملْ كشته شد.وی میان دو گروه، حركت می كرد و به همراهش قرآن بود و مردم را بدان فرا می خوانْد.تیری نابه هنگام بر او اصابت كرد و كشته شد.عمر، او را پس از ابو مریم به منصب قضاوت بصره گمارْد.(الجرح و التعدیل: 912/162/7).
    2. اشاره ای است به آیه 15 از سوره ابراهیم.
    3. الإرشاد: 254/1، الجمل: 391، بحار الأنوار: 163/207/32.نیز، ر.ك: تصحیح الاعتقاد: 93.